دوده

ساخت وبلاگ
روی تختم دراز کش گوشی به دست دارم کار می کنم که یهو یه نوری چشمو میزنه . چشامو جمع می کنم و به پنجره نگاه می کنم می بینم خورشیده اونم تو یه روز ابری و برفی . نور باعث میشه دونه های برف درشت تر به نظر بیان . یکیشو که انگار خیلی درشت تره میخوره به توری پنجره اتاقم و همونجا گیر میکنه . تلفنم زنگ میخوره . یه خانومی با ته لهجه جنوبی می پرسه ارسال گل به بندر عباس دارین ؟ خنده ام می گیره. بندر عباس! میگم نه خانوم گل تا بندرعباس نمی رسه . براق میشه و میگه ولی تو دایرکت همکارتون گفت باکسی ها میرسه! مستعصل میگم نمی دونم کدوم کار گفتن مگه دسته گل تمام ژیپسی ببرین . دوباره تاکید میکنه که بالاخره کوتاه میام میگم رو واتس اپ مسیج بدین براتون چک کنم . بعضی هام همیشه طلبکارن . حق نداشته اشونو از ملت میخوان ! کربن؛ یه گاز به اسنیکرز محبوبم میزنم که بعد مدت ها تو تنهایی نشستم دارم میخورمش انگار عمری بود یادم رفته بود این شکلات تنها شکلات محبوبمه. دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 16:29

عسل زنگ زده میگه الهه جان منتظر تماست بودم . میگم منشی برا فردا به من وقت داده و خلاصه بالاخره یه تایمی رو فیکس می کنیم . میگم لارنژیتت بهتر شد میگه یه چی بگم برام تشخیص سرطان حنجره داده یه پروفسور معروف ! میگم تشخیص قطعی!!! میگه گفت ۸۵ درصد سرطانه ! یه لحظه سکوت میشه بینمون . عسل دوباره به حرف میاد .انگار یهویی بهم گفت بهش گفتم آقای دکتر من روانشناسم هندلشم می کنم ولی به مریض های دیگه اتون انقد بی مقدمه تشخیص اتونو نگین .انگار عسل بیشتر از من به تراپی احتیاج داره . نمی دونم چی باید بگم . به زمان احتیاج دارم به جمله هام فک کنم و بعد باهاش حرف بزنم . میگم نمیشه به این آسونی همچین چیزی رو گفت . حالا حتما مراجع بعدیت پشت خط ، فردا حرف میزنیم . قطع می کنم و فک می کنم من و عسل همسن و سالیم . الان درد کدوممون بزرگتره ...! دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22

امروز صبح هوا خیلی سرد بود. وقتی بیدار شدم تمام جونم یخ زده بود و دمای واقعی ۹ درجه زیر صفر بود . حالا هوا بهتر شده . پنجره ها رو وا کردم تا بوی کتلت از خونه بره بیرون . ردیف کوه های کوتاه و بلند جلوی پنجره با سایه روشن قشنگ آفتاب و ابرها، یه منظره رویایی درست کرده. چند ثانیه مکث می کنم به کوها نگاه می کنم اما بیشتر از این وقت برا مناظر رویایی ندارم باید برم به کارم برسم .شماره رو که میگیرم سر بوق چهارم احمد آقا با صدای بی میلی میگه: الو! احمد آقا مرد افغان تباریه که تو کابل مدیر مدرسه بوده و با اومدن داعش فرار کرده ایران . الانم تو استودیوی ما مسئول بخش ارساله . به ندرت پیش میاد با همکارام تند حرف بزنم . صدامو کنترل میکنم بالا نره و محکم میگم احمد آقا کار خیلی دیر رفته .انگار تازه دو زاریش می افته اوضاع چقد خیطه و با صدایی مظلوم میگه مجبور شدم راننده خودمونو بفرستم. کمی مسالمت آمیز بگو، مگو می کنیم. بهش یادآوری میکنم که آخرین بار ۴ ساعت طول کشید تا دسته گل تمام لی لی این آقا رو از تجریش بفرسته شهر ری، قبول می کنه و بحث تموم میشه . نعمت تاجیک باز مسیج داده که برای عشق باشکوهش گل بفرسته . خواسته تخفیف بدیم چون ولنتاین تو راهه. با خودم فک می کنم چقدر این خارجیا با معرفتن . تو هر مناسبت برای حفظ لانگ دیستنسشون گل میفرستن . برنامه فشرده ای دارم امروز . خیاطی ، دکتر ، تراپی! دیگه باید برم !کربن : یادم باشه از میکائیل ام اینجا بنویسم دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22

صدای شبنم مقدمی داره پخش میشه، چشم به سایت نایکی . دارم دو دو تا چهارتا می کنم که باز به خودم می گم نه برا اینماه خیلی گرونه دستگاه تسویه آب واجب تره . صدای ویبره گوشی سیاه باعث می شه نگاه کنم . باز نعمت تاجیک مسیج داده . نوشته :"سلام فقط می خواستم بدونم سفارشم برای تحویل امروز هست لطفا " . براش می نویسم هر وقت آماده شه براش عکس میفرستم . دوباره می نویسه: " بین آن بازه زمانی تحویل داده می شود؟ "مثل خودش فارسی کتابی می نویسم : " در آن بازه آماده و تحویل می شود حداکثر تا یک از استودیو در تجریش ارسال می شود" . نعمت تشکر می کنه و می نویسه : "منتظر عکس ها باشید دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22